کاروان می آید و با ناله همدم گشته است سینه مالامال درد و اشک ماتم گشته است در میان دش ِت سوزان و عطش ناک بلا چشم همراهانِ غم تصویر زمزم گشته است قافله سالار آن دختِ علیِ مرتضی است من بمیرم! قامت َسرو اَش چرا خم گشته است این سپاه از خسرو خوبان دشت نینوا است میر و سردار و علمداری از او کم گشته است غنچه ای جامانده در ویرانه های شهر شام عالمی دلداده ی آن عطر مریم گشته است اربعینی طی شد از کوچ پرستو ها ولی عطر سیب کربلا تقدیر مرهم گشته است آسمان بگرفته معصومی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

HAMMERSCPLUS Haggis دانستنی ها آموزش ابتدایی پوکه ها و ظروف آرایشی بهداشتی beaoze بهترین مرکز خرید و فروش کفش زنانه و مردانه نیلوفر آبی شب موزيک